سفارش تبلیغ
صبا ویژن
  بازدید امروز: 24  بازدید دیروز: 0   کل بازدیدها: 82986
 
قصه با تو بودن
 
سه نکته به حساب تمام شکایتم از خدا
نویسنده: مسافر تقدیر(چهارشنبه 85/7/5 ساعت 4:57 صبح)
            بنام خدا ...
سفر..
پس از لحظه هایی دراز 
بر درخت خاکستری دلم برگی رویید
و نسیم سبزی تار و پود خفته ی مرا لرزاند 
و هنوز من 
ریشه های تنم را در شن های رویاهام فرو نبرده بودم 
که براه افتادم ...
پس از لحظه هایی دراز 
 سایه ی دستی روی وجودم افتاد 
  و لرزش انگشتانش مرا بیدار کرد
و هنوز من
پرتو تنهایی خودم را در ورطه ی تاریک درونم نیافکنده بودم
که براه افتادم
پس از لحظه هایی دراز
پر تو گرمی در مرداب یخ زده ی من افتاد
و هنوز وجودم از سرما می لرزید ! رفت
پس از لحظه هایی
یک لحظه گذشت
برگی از شاخه ی درخت خاکستری رویاهام فرو ریخت
دستی سایه اش را از روی وجودنم بر چید
و لنگری در مرداب یخ زده ی زندگیم ! یخ بست
و من هنوز چشمانم را نه گشوده بودم که ...
که در خوابی دیگر لرزیدم .
 
 


نظرات دیگران ( )


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
دوستت دارم با من بمان
[عناوین آرشیوشده]

|  RSS  |
| خانه |
| شناسنامه |
| پست الکترونیک |
| مدیریت وبلاگ من |

|| پیوندهای روانه ||
رایانه - تکنولوژی .. [50]
رهگذر [125]
ترنم عاشقی (آبجی مینا) [37]
لینک دوستان [83]
[آرشیو(4)]


|| مطالب بایگانی شده ||
مهر ماه
آبان ماه
زمستان 1385
پاییز 1385

|| اشتراک در خبرنامه ||
  || درباره من ||
قصه با تو بودن
مسافر تقدیر
ماساکنان معبد عشقیم آنجا ز کفر و دین خبری نیست مقصد اگرحریم توباشد برهیچ فرقه بسته دری نیست

|| لوگوی وبلاگ من ||
قصه با تو بودن

|| لینک دوستان من ||
دوستان خوبم

|| لوگوی دوستان من ||





|| اوقات شرعی ||


|| آهنگ وبلاگ من ||


|| وضعیت من در یاهو ||
یــــاهـو