بازم می خوام از حرف های دلم بگم ...
از حرف هایی که نگفته مونده ...
یا شاید هزار بار گفته شده اما گوش شنوایی نداشته ...
امروز اومدم بگم دوستت دارم ...
بدون اینکه حتی من رو دوست داشته باشی ...
می خوام سرم رو بگیرم رو به آسمون فریاد بزنم که دوستت دارم ...
حتی اگه به چشم های خیسم بخندی ...
و بی خیال این باشی که یه عاشقی دلش داره می شکنه ...
می خوام بگم دوستت دارم ...
حتی اگه دلت از سنگ باشه ...
حتی اگه هیچ احساسی نسبت به من نداشته باشی ...
با اینکه می دونم تو دلت یه دنیا محبت و احساس خونه کرده ...
که مثل آب پاک و زلاله ...
کاش پیشت بودم ...
تو روت نگاه می کردم ...
و بلند بلند فریادی از عشق سر می دادم که دوستت دارم ...
تا باور کنی که بهت نیاز دارم ...
بهت نیاز دارم چون قلبم از عشق به تو داغون شده ...
به تو نیاز دارم چون گرمای عشقت دلم رو بد جوری سوزونده ...
به تو نیاز دارم چون عشق پر جنب و جوشت دریای دلم رو طوفانی کرده ...
و امواج غم و غصه رو تو دلم زیر و رو کرده ...
به تو نیاز دارم که قلبم رو دلم رو خونه همیشه خالیت رو با محبت و عشق صفا بدی ...
و ساحل کوچک دریای دلم رو آروم تر از همیشه بکنی ...
عزیزم من رو باور کن ...
برای یه لحظه حتی واسه یه لحظه هم که شده من رو باور داشته باش ...
حتی واسه یه لحظه هم که شده ...
قلبم رو اون خونه همیشه خالیت رو با تمام وجودت حس کن ...
اونوقت اوج دیوونگی من رو لمسم می کنی ...
اونوقت درک می کنی که چی می گم ...
بیا ... بیا تا تنهایی دوباره به ویرانه دلم نیومده ...
بیا و تو دلم با صدای بلند مهربانیت بگو و درد و دل کن ...
آخه اون جا فقط خونه توست ...
اونجا فقط مال توست و جای هیچ کسه دیگه ای نیست و نمی زارم که باشه ...
بیا و بزار خونی که تو رگهای خشکم جاری میشه خون تو باشه ...
بزار وجودم وجود تو باشه بزار یکی بشیم ...
گلم الان که دارم مینویسم دوستت دارم چشمام خیسه ...
نمی دونم اشک یا نه ولی فکر نکنم به جز اشک چیزه دیگه ای از چشم جاری بشه...
این دفعه می خوام با آهنگ دلنشین عشق به قلب تو ...
با چشمهایی خیس و قلبی پر از امید ...
حتی اگه بخندی و بی خیال این دل عاشق من هم بشی ...
بنویسم که دوستت دارم ...
این دفعه نه از حفظ می گم ...
نه تکرار می کنم ...
چون که واسه دوست داشتن گفتن لازم نیست ...
دوست داشتن رو باید تو عمل ثابت کرد ...
فقط میگم :
... عزیزم دوستت دارم (منظورم با همون قرمه سبزیه) ...